نرم افزار برداشت زمین شناسی mapping در اتوکد

برنامه ای کاربردی جهت مپینگ (برداشت و ازبیلت زمین شناسی) در اتوکد

نرم افزار برداشت زمین شناسی mapping در اتوکد

برنامه ای کاربردی جهت مپینگ (برداشت و ازبیلت زمین شناسی) در اتوکد

برنامه ای جهت مپینگ (برداشت زمین شناسی) در اتوکد

سیامک دوستداری

s.doostdari@gmail.com

09149955637

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انگارة بزرگ ناودیس تتیس» ثبت شده است

فصل اول زمین‎شناسی ایران

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ

 

 

 

 



 

 

 

تألیف:

دکتر سید علی آقا نباتی

 

 

 

 

 

 

اردیبهشت 1383




 (1)   فصل اول کلیات
         (1-1)   جایگاه زمینشناسی ایران
              (1-1-1)   مقدمه
              (2-1-1)   انگارة بزرگ ناودیس تتیس
              (3-1-1)   انگارة زمینساخت ورقی(Plate Tectonic )
         (2-1)   ویژگیهای پوستة ایرانزمین
              (1-2-1)    نوع پوسته(Crust)
              (2-2-1)   ضخامت پوسته
              (3-2-1)   ایزوستازی پوسته
         (3-1)   دیرینه جغرافیای ایران
              (1-3-1)   دیرینه جغرافیای ایران



فصل اول

کلیات

جایگاه زمین شناسی ایران

 زمینشناسی ایران، این باور وجود دارد که سرزمین ایران در بخش میانی کوهزاد آلپ هیمالیا است، که از باختر اروپا آغاز و پس از گذر از ترکیه، ایران، افغانستان تا تبت و شاید تا نزدیکیهای برمه و اندونزی ادامه دارد (شکل 1).جایگاه زمینشناختی ویژة این کوهها در فصل مشترک دو قارة اوراسیا و گندوانا سبب شده تا در بارة چگونگی پیدایش این نوار چینخورده دو انگارة بزرگ ناودیس تتیس و زمینساخت ورقی مورد بحث باشد. بررسی دو انگارة یاد شده و گفتمان در این زمینه میتواند در بیان جایگاه زمینشناسی ایران کارساز باشد.

 

انگارة بزرگ ناودیس تتیس

بر اساس این نظریه، در جایگاه کنونی کوههای آلپ هیمالیا، بزرگ ناودیسی وجود داشته است که از اشتقاق ابرقارة پانگهآ ((Pangea شکل گرفته و زادگاه نوار چینخوردة آلپ هیمالیا است. در بارة بخش ایرانی این بزرگ ناودیس فرض بر آن است که البرز، به دلیل داشتن سنگهای آتشفشانی فراوان، نوعی ایوژئوسینکلینال ((Eugeosynclinal و زاگرس به دلیل نداشتن سنگهای آتشفشانـی نوعی میوژئوسینکلیـنال (Miogeosynclinal ) است که به وسیلة تودة مقاوم (Median Mass ) ایران مرکزی از یکدیگر جدا بودهاند.با آغاز پژوهشهای زمینشناختی گسترده، این یقین به دست آمد که انگارة بزرگ ناودیس تتیس با ویژگیهای زمینشناختی ایران همخوانی و همآهنگی ندارد و ایرادات زیر بر آن وارد است:

* سنگهای منسوب به پرکامبرین ایران، با وجود دگرگونی و دگرشکلی پیشرفته، آواریهای انباشته شده در حوضههای کم ژرفایند.

* ردیفهای پرکامبرین پسین تریاس میانی ایران، رسوبات کنار قارهای (Epicontinental) هستند که در محیطهای پلاتفرمی انباشته شدهاند. در ضمن، در این توالی ایستهای رسوبی متعدد وجود دارد که گاهی به بزرگی 40 و حتی 70 میلیون سال است بنابراین ویژگیهای سنگی و محیطهای رسوبی پرکامبرین پسین تریاس میانی ایران شباهتی به بزرگ ناودیسها ندارد.

* ردیفهای تریاس بالا ژوراسیک میانی ایران (به جز زاگرس) رسوبهای زغالدار اند که در حوضههای پیشبوم(Fore land) باتلاقی مردابی نزدیک به ساحل انباشته شدهاند.

* توصیف تودة میانی برای ایران مرکزی پذیرفتنی نیست، چرا که فازهای گوناگون آلپی بر این بخش اثر درخور توجه دارند و حتی در مقایسه با البرز و زاگرس پویاترند.

* فراوانی سنگهای آتشفشانی سنوزوییک نمیتواند از ویژگیهای بزرگ ناودیسی البرز باشد چرا که از یک سو بخشی بزرگ از این سنگها بر محیطهای رسوبی بر قارهای گواهی میدهند و ویژگی بزرگ ناودیسها را ندارند و از سوی دیگر، سنگهای آتشفشانی یاد شده محدود به البرز نیستند و اینگونه سنگها را میتوان در گسترههایی وسیع از ایران مرکزی دید.

* مقایسة رسوبات پالئوزوییک و مزوزوییک البرز و ایران مرکزی نشان می دهد که در بسیاری از زمانها، رسوبات این دو پهنه در شرایط یکسانی انباشته شده اند و رخسارة سنگی همانند دارند. به گفتة دیگر نه ایران مرکزی تودة میانی بوده و نه البرز بزرگ ناودیس.

با تکیه برگفته های یاد شده دیده میشود که تکوین حوضههای رسوبی ایران و رویدادهای زمینساختی آن را نمیتوان با ساختهای پیچیدة زمین ناودیسها مقایسه کرد و سنجید.

 

عنوان: انگارة زمینساخت ورقی(Plate Tectonic )

وجود بعضی پوستههای اقیانوسی سبب شده است تا گروهی از زمینشناسان، جایگاه زمینشناسی ایران را در چارچوب زمینساخت ورقی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. به باور این زمینشناسان (اسمیت، هامیلتون، 1970، کرافورد، 1972، تکین، 1972 و 0000)، در محل کنونی راندگی اصلی زاگرس اقیانوسی گستردهای به نام تتیس وجود داشته که دو قارة آفریقا عربستان (گندوانا) و اروپا آسیا (اوراسیا) را از یکدیگر جدا میکرده است. بر پایة این انگاره، کوههای البرز و ایران مرکزی، بخشی از قارة اوراسیا و زاگرس لبة شمالی سپر آفریقا عربستان هستند. سه دلیل عمدة این دیدگاه عبارتست از:

* تفاوت رخسارههای سنگی و زمینساختی رسوبات دوران دوم و سوم زاگرس با سایر نواحی ایران.

* وجود سنگهای افیولیتی در امتداد راندگی اصلی زاگرس.

* وجود نوار آتشفشانی ارومیه بزمان.یافتههای نوین زمینساختی ایران نشان میدهند که انگارة زمینساخت ورقی بیانگر جایگاه واقعی زمینساختی ایران نیست و الگوی توصیف شده به ویژه تعلق ایران مرکزی و البرز به قارة اوراسیا با پارهای از واقعیتهای ملموس در ناهماهنگی است. زیرا:* پیسنگ پرکامبرین ایران مرکزی و عربستان از نظر نوع سنگها، شرایط پیدایش و زمان سختشدگی شباهت زیاد دارند.

* پس از سخت شدن پیسنگ پرکامبرین، از زمان پرکامبرین پسین تا تریاس میانی، شرایط حاکم بر محیطهای رسوبی البرز، ایران مرکزی، زاگرس و عربستان همانند بوده است. همانندی رخسارههای سنگی مورد سخن، ضمن نفی جدایی البرز ایران مرکزی از زاگرس عربستان، نشان میدهد که دست کم در زمانهای پرکامبرین پسین، کامبرین و حتی اردویسین تمام نواحی یاد شده سرزمینی یکپارچه بوده است.اسمیت (1973)، در بازپسین انگارة زمینساخت ورقی خود، بر این باور است که اقیانوس تتیس در زمان پرمین شکل گرفته و همزمان با پیدایش اقیانوس هند بسته شده است. ولی، افتخارنژاد (1359) سنگآهکهای پرمین زاگرس، به ویژه افقهای بوکسیتی آن را مشابه البرز، ایران مرکزی و آذربایجان میداند که نشانگر شرایط آب و هوایی یکسان در این نواحی و یکپارچگی آنهاست.

* در انگارة زمینساخت ورقی، کمانهای ماگمایی حاصل از فرورانش باید دارای ترکیب شیمیایی کلسیمی - قلیایی باشند در حالی که، کمان ماگمایی ارومیه بزمان، بیشتر، فرآورد تکاپوی ماگمایی از نوع قلیایی است که یادآور کافتهای درون قارهای است.

* بسیاری از زمینشناسان بر این باوراند که برخورد نهایی دو ورق زاگرس و ایران مرکزی به سن کرتاسة پسین پالئوسن است. چنانچه این فرض درست باشد در آن صورت فرآیندهای ماگمایی ترشیری ارومیه بزمان را میتوان نوعی ماگماتیسم بعد از برخورد قارهای دانست که وابسته به پدیدة فروروانش نیست (عمیدی، امامی، 1984).

* بیشتر زمینشناسان بر این باوراند که زمان به هم رسیدن و چفت شدگی آغازین دو ورق ایران مرکزی و زاگرس عربستان در اواخر کرتاسه بوده است. به همین دلیل، کمان ماگمایی ارومیه بزمان که حاصل فرورانش و چفت شدگی است، باید به سن کرتاسة پسین باشد. در حالی که تکاپوهای آتشفشانی این کمربند در ائوسن آغاز شده و در میوسن به بیشترین مقدار رسیده است، یعنی زمانی که گمان میرود فرورانش به پایان رسیده و برخورد نهایی ورقها صورت گرفته است.

به لحاظ وجود رخنمونهای افیولیتی در محل راندگی اصلی زاگرس، وجود یک اشتقاق درون قارهای بین ایران مرکزی و زاگرس عربستان حتمی است. ولی، محل و زمان اشتقاق، میزان جدایش بین دو ورق و حتی زمان به هم رسیدن دوبارة ورقها و چگونگی بسته شدن آن پرسشهایی است که هنوز به طور نهایی پاسخ داده نشده است.

افیولیتهای کرمانشاه و نیریز باعث شدهاند تا گروه بزرگی از زمینشناسان، محل اشتقاق را منطبق بر راندگی امروز زاگرس بدانند. در حالی که فالکن (1967)، علوی (1991)، محل زمیندرز را در حدود 130 کیلومتر به سوی شمال خاور و در لبة جنوب باختری کمان ارومیه بزمان میدانند.

چنانچه اشتقاق بین ورق ایران و ورق زاگرس عربستان محل جدایش دو قارة اوراسیا و گندوانا باشد، پدیدة اشتقاق باید بسیار کهن باشد در حالی که اسمیت (1973) به زمان پرمین باور دارد و شواهد مستند دال بر تریاس پسین است.

اسمیت، هامیلتون (1970)، اشتقاق دو ورق را به پهنای هزاران کیلومتر دانستهاند در حالی که گروهی از جمله نبوی (1355) اشتقاق مورد نظر را از نوع دریای سُرخ میدانند و بر این باوراند که بازشدگی قسمتهایی از ایران، در طول شکافهای سراسری و بوجود آمدن کافتها، پدیدهای است که میتوانسته است موجب بوجود آمدن پوستههای اقیانوسی باشد. و لذا، مقدار پوستة اقیانوسی آن چنان نبوده که بتواند در مراحل فرورانش عمل کند. به نظر اشتوکلین (1984) نیز، تتیس جوان میتوانسته یک گودال باریک باشد و هیچگاه پوستة اقیانوسی زیادتری نسبت به آنچه امروزه در کمربندهای افیولیتی میبینیم، تولید نکرده است. و یا، کشفی (1976) با انگارة زمینساخت صفحهای در جنوب ایران موافق نیست و بر این باور است که دیدگاه زمین ناودیسی، برای توضیح زاگرس و دیگر رشته کوههای تتیس سازگاری بیشتر دارد.

زمان و چگونگی به هم رسیدن دوبارة ورقها همچنان میتواند قابل بحث باشد. دگرشیبی میان سازند تاربور (به سن ماستریشتین)، و مجموعههای افیولیتی - رادیولاریتی نیریز سبب شده است تا بیشتر زمینشناسان بسته شدن کافت زاگرس را به سن پیش از ماستریشتین (کرتاسة پسین) بدانند. ولی، پورحسینی (1983) تودههای نفوذی الیگوسن میوسن مناطق نطنز، سرچشمه و جبالبارز را با روند زمیندرز زاگرس همروند و به دلیل پایین بودن بنیادین ایزوتوپ استرانسیوم این تودهها را منشاء گرفته از گوشتة بالایی میداند و نتیجه میگیرد که بسته شدن زمیندرز زاگرس خیلی دیرتر از کرتاسة پسین، و به گفتهای، در نئوژن انجام گرفته است.

  عنوان: نوع پوسته(Crust) بستگی کامل به سرشت فیزیکوشیمیایی آن دارد. در ایران، پوسته از دو نوع قارهای ((Continental و اقیانوسی ((Oceanic است که به صورت نوار و یا قطعات نامتجانس در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. به همینرو نوروزی (1972)، دیویی و همکاران (1973)، پوستة ایران را مجموعهای از خردقارههای ((Micro – Plates به هم پیوسته میدانند. از میان دو نوع پوستة گفته شده، پوستة قارهای سهم بیشتری دارد، به گونهای که بخش اعظم پوسته از نوع قارهای است و از حدود 20 میلیون سال پیش تاکنون، در یک رژیم زمینساختی فشاری، ستبرشدگی و کوتاه شدگی بر آن تحمیل شده است. با این وجود، بستر دریای عمان از نوع پوستة اقیانوسی است که با سرعت 8/4 سانتیمتر در سال به زیر مکران کشیده میشود (لوپیشون، 1968) و یا، در بستر دریای خزر، یک پوستة قدیمی اقیانوسی وجود دارد که به طور شیبدار به زیر بخش شمالی (البرز) کشیده شده است (گالپرین و همکاران، 1962 بربریان و کینگ، 1981). جدا از پوستههای اقیانوسی در جا (Authochton) (بستر عمان و خزر)، مجموعههای افیولیتی موجود در امتداد پارهای از گسلهای عمدة ایران نیز نوعی پوستة اقیانوسی نابرجا ( (Allochton یند که به دلیل بسته شدن اشتقاقهای درون قارهای، به روی پوستة قارهای رانده شدهاند و رخنمون آنها، محل تقریبی مرز قارههای کهن را ترسیم میکند.

ضخامت پوسته

از نقشه گرانیسنجی موهو، تهیه شده توسط دهقانی و ماکریس (1983)، قابل تفسیر است. بر اساس این نقشه، در زیرراندگی اصلی زاگرس (زاگرس مرتفع)، بیهنجاریهای ثقلی به حداقل (230 ± میلیگال) میرسد و در این ناحیه، پوستة ایران با 50 تا 55 کیلومتر ضخامت، بیشترین ستبرا را دارد. ولی، به سوی جنوب باختر، ناپیوستگی موهو (Moho) در ژرفای 40 کیلومتر است، از این رو به نظر میرسد که در زاگرس، پوسته از شمال خاور به جنوب باختر نازک میشود. اشنایدر و برزنجی (1986) نیز نشان دادند که در کمربند چینخوردة زاگرس، ناپیوستگی موهو، به سمت شمال خاوری، حدود یک درجه شیب دارد و در ژرفای 40 کیلومتر است. ولی، در نزدیکی راندگی اصلی زاگرس ناپیوستگی موهو 5 درجه شیب دارد و در ژرفای 65-58 کیلومتر است.

در خاور ایران هم پوستة به نسبت ستبری به ضخامت 40 تا 48 کیلومتر، قابل شناسایی است. در امتداد ساحل دریای عمان پوسته با ستبرای 25 کیلومتر نازکترین بخش از پوستة ایران است. در مرز شمالی ایران به سمت دریای خزر، رشته کوه‎‎های البرز ریشهای نشان نمیدهد و ضخامتی کمتر از 35 کیلومتر دارد. از سوی دیگر، در فرونشستهای لوت و کویر، پوستة قارهای با ضخامت کمتر از 40 کیلومتر، در تعادل ایزوستازی (Isostatic equilibrium) است. در کمان ماگمایی ارومیه بزمان، ضخامت پوسته 45 تا 50 کیلومتر است و در جنوب باختری زون سنندج سیرجان ضخامت پوسته به حدود 60 کیلومتر میرسد.دادههای گوناگون نشان میدهند که میانگین ستبرای پوستة قارهای در ایران، حدود 40 کیلومتر است (شکل 1-2). اگرچه افزایش ضخامت پوسته در سنندج سیرجان و زاگرس مرتفع به رانده شدن ورق ایران مرکزی به روی ورق عربستان و تکرار موهو نسبت داده شده است، ولی با توجه به الگوی ساختاری ایران، دیده میشود که افزایش ضخامت پوسته به طور عمده در محل تقریبی برخورد ورقها است.

 

 به همینرو دهقانی و ماکریس، ضخیم شدگی پوسته زاگرس مرتفع و سنندج سیرجان را حاصل فرآیند فشارشی وابسته به بازشدن دریای سرخ میدانند و بر این باورند که در این منطقه، دگرشکلی بیشتر در اثر راندگی و جابجایی سفرههای رانده است و برخورد بین ورق ایران و زاگرس از نوع قاره قاره است و در حال حاضر هیچگونه فرورانشی در زیر منطقة راندگی زاگرس وجود ندارد. در کمان ماگمایی ارومیه بزمان نیز علوی (1994) افزایش حدود 5 تا 10 کیلومتر ضخامت پوسته را به فعالیت ماگمایی و گسلش راندگی نسبت میدهد. در کوههای خاور ایران هم، برخورد ورقهای لوت و افغان میتواند در ستبر شدگی پوسته نقش داشته باشد.

ایزوستازی پوسته

نقشة بیهنجاری همایستایی ایران که بر پایة انگارة تعدیل شدة آیری Airy hypothesis تهیه شده است نشان میدهد که چگالی بلندیها 67/2، چگالی میانگین پوسته 75/2، چگالی ریشه کوهها 85/2، چگالی گوشتة بالایی 35/3 گرم بر سانتیمتر مکعب و ضخامت عادی پوسته 30 کیلومتر است. نتایج این محاسبات در شکل 1-3 خلاصه شده است (دهقانی و ماکریس، 1983).

مطابق این شکل، در نواحی بزرگی از ایران همچون لوت، فرونشستهای کویر و همچنین رشته کوههای خـاور ایران و بخش وسیعـی از کوه زاگرس، بیهنجاریهـای همایستایی بین صفــر تا 10± میلیگال و حاکی از تعادل همایستایی کامل این مناطق است. (شکل 1-3) 

آشفتگیهای همایستایی، بیشتر در منطقة خوزستان، ساحل دریای مازندران و مرز میان رشته کوه زاگرس و پهنة مکران دیده میشود. در راندگی اصلی زاگرس، هر چند که مقادیر ایزوستازی بسیار کم است، ولی هنوز به حالت جبــرانOvercompensation) ) نرسیده است. رشته کوههای البـرز، فراتر از حالت جبران است و هیچ ریشهای در زیر آن وجود ندارد که به نظر دهقانی و ماکریس، به احتمال زیاد حاصل سفرههای روراندة نابرجاست. حوضة خزر جنوبی، آنومال ثقلی شدید (100- تا 250- میلیگال) دارد که نشانة نبود تعادل ایزوستازی است. محاسبات زون شاین و لوپیشون (1986) نشان داده است که در حال حاضر، در حدود یک تا دو کیلومتر از فرونشینی زمینساختی در آن جبران نشده و این امر ممکن است ناشی از نیروهای فشارشی باشد که در 6 میلیون سال گذشته این ناحیه را تحت تأثیر میداشته است.

دیرینه جغرافیای ایران

اگرچه در حال حاضر پوستة ایرانزمین یک پارچه و به ظاهر همگن است ولی شواهد گوناگون زمینشناختی، به ویژه وجود مجموعههای افیولیتی در امتداد گسلهای عمدة ایران که یادآور زمیندرزهای کهناند، بر شواهد جدایشهای درون قارهای ژرف گواهی میدهند که تا گوشته ادامه داشتهاند.

دربارة ماهیت، تعداد، جایگاه جغرافیایی و به ویژه اندازة گسترش این جدایشها، اتفاق نظر وجود ندارد. در حالی گه اسمیت، هامیلتون (1970) و تکین (1972) این جدایشها را بسیار گسترده و به پهنای یک اقیانوس میدانند، نبود حجم کافی پوستة اقیانوسی سبب شده تا نبوی (1355) اشتقاقهای پوستة ایران را از نوع دریای سرخ بداند که در طول شکافهای سراسری پدید آمده و موجب پیدایش پوستههای اقیانوسی شده است. جدا از پهنا و اندازة گسترش، برای جدایشهای درونقارهای پوستة ایران زمین، به ویژه واگرایی و همگرایی صفحهها، شواهد روشن وجود دارد که به استناد آنها و با تکیه بر نظر بربریان وکینگ (1981) میتوان بر روند تکامل ژئودینامیک ایرانزمین مروری خلاصه داشت (شکل 1-4).

به باور بربریان و کینگ (1981) ، در زمان پرکامبرین (پیش از 650 میلیون سال قبل)، نواحی البرز، ایران مرکزی، سنندج سیرجان و زاگرس در حاشیة شمالی قارة گندوانا قرار داشتهاند و به وسیلة اقیانوس تتیس (اقیانوس پرکامبرین) از پهنة کپهداغ و به تبع آن از قارة اوراسیا جدا بودهاند.

آمیزههای کافتی با سرشت قلیایی به همراه نهشتههای تبخیری نظیر واحدهای سنگچینهای سری ریزو، سری دسو و سری راور در ایران مرکزی (کرمان) و یا مجموعة هرمز در جنوب خاوری زاگرس شواهدی هستند مبنی بر واگرایی دو قارة اوراسیا و گندوانا در زمان پرکامبرین پسین کامبرین پیشین (650 تا 400 میلیون سال) که حاصل آن فروافتادگیهایی در ایران مرکزی، سنندج سیرجان و زاگرس مرتفع بوده است.

در چرخة رخداد هرسینین (400 تا 270 میلیون سال)، حرکت دو قارة اوراسیا و گندوانا همگرا بوده و در نتیجه فرابومهایی در ایران مرکزی، سنندج سیرجان و زاگرس پدیدار شده‎‎اند که یکی از پیامدهای آن کاهش پهنای تتیس کهن (اقیانوس هرسینین) و آغازی بر بسته شدن این محیط آبی بوده است.(شکل 1-4) از اوایل پرمین تا میانة تریاس (270 تا 220 میلیون سال)، ضمن ادامة فرورانش و کاهش گسترة تتیس کهن، در محل تقریبی راندگی اصلی زاگرس، اشتقاق دیگری شکل گرفته که نام تتیس جوان دارد و بربریان برای آن نام اقیانوس آلپی زاگرس را برگزیده است. در نتیجة این اشتقاق، صفحة ایران از صفحة زاگرس عربستان جدا شده و همزمان با گسترش بستر تتیس جوان، صفحة ایران به سمت شمال حرکت کرده است.

در تریاس پسین (210 میلیون سال)، در اثر به هم پیوستن دو صفحة ایران و توران، تتیس کهن به طور کامل بسته شده است و صفحة ایران که تا این زمان ویژگیهای گندوانایی داشته از این زمان سرشت اوراسیایی پیدا کرده است.از اوایل ژوراسیک تا آشکوب سنونین (195 تا 90 میلیون سال) تتیس جوان، در اثر عمل فرورانش در دو محل بسته شده ولی، بخش محوری آن گسترش یافته است. در ضمن، جدایشهای نوع تتیس جوان در ایران مرکزی، خاور ایران، جنوب خاوری ایران (مکران) و به احتمال خزر جنوبی شکل گرفتهاند. گلنی (2000)، وستفال و همکاران (2003) به اشتقاقهای هم خانواده تتیس جوان نام نئوتتیس (2) دادهاند (شکل 1-5).

در کرتاسة پسین تا میانة پالئوسن (85 تا 60 میلیون سال)، بخشی از پوستة اقیانوسی بر روی صفحة زاگرس عربستان فرارانش کردهاند. ولی در ایران مرکزی با بسته شدن جدایشهای نوع تتیس جوان (نوتتیس 2) آمیزههای رنگین دور کوچک قارة ایران مرکزی به وجود آمده است.شکل 1-5- الف

در زمان نئوژن (55 تا 20 میلیون سال)، هم زمان با شکلگیری دریای سرخ، اقیانوس تتیس جوان به سرانجام خود نزدیک شده است.

از زمان آلپ پایانی (5 میلیون سال) تا به حال، در اثر گسترش دریای سرخ، با به هم رسیدن کامل بلندیهای زاگرس به زون سنندج سیرجان اقیانوس آلپی زاگرس به طور کامل بسته شده است.اگرچه دیرینة جغرافیای گفته شده با بسیاری از حقایق زمینشناختی ایران هماهنگی دارد ولی باید گفت که:

 * به باور افتخارنژاد (1991) مجموعة افیولیتی و رسوبهای پلاژیک جنوب باختری مشهد جداکنندة دو قارة اوراسیا و گندوانا نیست بلکه رخنمون این مجموعهها معرف نوعی زمیندرز در سکوی اپیکاتانگایی ایران است. به گفتهای دیگر، زمیندرز حقیقی بین اوراسیا و گندوانا در شمال کوههای کپهداغ در خارج از ایران است که اشتوکلین (1977) و افتخارنژاد (1991) به آن تتیس کهن اول نام دادهاند.

* زمیندرز شمال ایران که مرز دو صفحة توران و ایران دانسته شده، سن پرکامبرین ندارد و با توجه به شواهد موجود در جنوب جنوب خاوری مشهد، اشتقاق مفروض به سن پرمین است که میتوان در مقایسه به تتیس کهن اول، به آن تتیس کهن دوم نام دارد.زمیندرزهای خاور ایران و مکران نوعی جدایشهای همخانواده تتیس جواناند که در خاور ایران در زمان ائوسن میانی بسته شده است و در ناحیة مکران هنوز پدیدة فرورانش و همگرایی صفحهها ادامه دارد.

* اگرچه از دیدگاههای گفته شده، بسته شدن تتیس جوان (1) زمان نئوژن و به عبارتی به آخرین حرکتهای رخدادهای آلپی نسبت داده شده است ولی نشانههای چینهنگاری و ساختاری، به ویژه پوشیده شدن مجموعههای افیولیتی نیریز با سنگ آهکهای ریفی سازند تاربور به سن ماستریشتین، شواهدی هستند که بسته شدن تتیس جوان را در زمان پیش از ماستریشتین تداعی میکنند.شکل 1-5- ب

* شواهدی که به بسته شدن تتیس جوان در زمان نئوژن اشاره دارند نظیر پایین بودن مقدار استرنسیم و هم روند بودن تودههای نفوذی کرکس، سرچشمه، جبالبارز با زون فرورانش تتیس جوان فقط ممکن است نشانههایی از تکرار فرورانش در زمان نئوژن باشند.به این ترتیب میتوان گفت که واژة تتیس مفهوم گستردهتری دارد که از نظرهای موقعیت جغرافیایی، زمان شکلگیری، زمان بستهشدن، اثر بر زمین شناسی ایران ویژگیهای متفاوت زیر را دارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۳
siamak doostdari